تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان حمایت از بیماران چشمی آرپی و آدرس lpsk1348.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.
<-PollItems->
خبرنامه وب سایت:
آمار وب سایت:
بازدید دیروز : 413
بازدید هفته : 806
بازدید ماه : 1933
بازدید کل : 167269
تعداد مطالب : 2020
تعداد نظرات : 4019
تعداد آنلاین : 2
میگفت طبیب، آب مروارید چشمهاش را عمل کرده و ما پی مروارید چشمانش، نگاهمان روی دشتی از گل های قرمز دامنش، تاب میخورد. مادربزرگ و قصه هاش رفت و عینکش روی طاقچه ماند. عینکی که پر از خاطره های قدیمی است. خاطره شفاخانه های قدیمی که بیمارانش، انتظار معجزه از طبیبان داشتند و طبیبانی که با همه کمبود امکانات گویی معجزه میکردند در مداوای بیمار. معجزه شان به خاطر مرامی بود که پی نام و نان نبود. هرمز شمس در خانواده ای قد کشید و بزرگ شد که پدر و پدربزرگش، مرام طبابت داشتند. درسش را که در پاریس تمام کرد، راهی سرزمین پدری شد. میگفت: در فرانسه، پزشک و امکانات زیاد بود و به من احتیاجی نداشتند، باید به جایی میرفتم که به تخصص من نیاز داشتند. «هرمز شمس» به ایران بازگشت تا سوی چشمانش را خرج آدمها و خاک سرزمین مادری کند. او پسر پروفسور شمس، از چشم پزشکان سرشناس تهران و نوه «لسان الحکما» استاد چشم پزشکی دارالفنون است. همراه با دکتر «هرمز شمس» که 75 پاییز را به چشم خود دیده، سرک کشیدیم به شفاخانه و دواخانه های قدیم.
آقای دکتر! روح طبابت از دهه های پیش تا کنون تغییری کرده است؟
- قطعا تغییر کرده است، پزشکان نسل قدیم عشق زیادی به کارشان داشتند. هدفشان خدمت به مردم بود و نه پول درآوردن. امروز بسیاری برای کسب درآمد به این حرفه رو میآورند. قدیمی ها خیلی به فکر مادیات نبودند، چون هم زندگی ها ارزان تر بود و هم امکانات محدود تر. ماشینها و خانه های گرانقیمتی که امروز وجود دارد، آنقدر بین مردم رواج نداشت.
آن زمان سطح زندگی پزشکان خیلی متفاوت از سایر اقشار بود؟
- بالاخره در سطح بالاتری زندگی میکردند و رفاه بیشتری داشتند اما مهمتر ، احترامی بود که مردم برایشان قایل بودند. به فکر پول درآوردن نبودند. مرحوم پدرم ، اولین چشم پزشک مهم در ایران بود که به ایران آمده بود، در حالیکه در یکی از بهترین دانشگاه های دنیا استاد بود و میتوانست تمام عمرش پول دربیاورد، اما هیچ وقت به فکر پول جمع کردن نبود. خانه ای ساده در خیابان حافظ داشتیم و پدرم در بیمارستان فارابی کار میکرد، حتی حقوق تدریس در دانشگاه را بین بیماران نیازمند بیمارستان تقسیم میکرد. درآمد آنچنانی هم نداشت، چون توقعات زیادی نداشت. پدرم گاهی مطب و زندگی را رها میکرد و میرفت به مناطق محروم. بیمارستان فارابی با زحمت مرحوم پروفسور شمس ساخته شد. میگفت که آجر به آجر آن را با ماشین خودش میآورده تا ساخت بنا زودتر تمام شود. سنگ بنای بسیاری از بیمارستانهای قدیمی را همین استادانی ساختند که حالا کمتر نان و نشانی از آنهاست، در حالیکه اگر اینها در خارج از کشور میماندند هم شهرت بیشتری کسب میکردند وهم زندگی مرفه تری داشتند .
قدیم هم مثل الان بود که به خاطر درآمدزا بودن و کلاس اجتماعی آن به سراغ پزشکی بروند؟
- برای من اصلاً درآمدزایی و کلاس اجتماعی این حرفه مسأله نبود. آن زمان، پزشکان در بین مردم احترام ویژه ای داشتند، چرا که قشر درستی بودند و به دنبال خدمت.
با چه دغدغه ای سراغ این حرفه رفتید؟
- چشم پزشکی در خانواده ما موروثی بود. پدر و پدرم بزرگم، چشم پزشک بودند. من هم به رشته علوم بسیار علاقه داشتم و بدون نگاه مادی سراغ این حرفه رفتم .
یعنی محبوبیت مردمی که پزشکان در گذشته داشتند، امروز کمرنگ تر شده است؟
- تقریباً. در گذشته آرزوی هر خانواده ای، این بود که فرزندش پزشک شود، بیشتر به خاطر آن حرمت و احترام ویژه ای که مردم برای پزشکان قایل بودند؛ امروز کمتر آن تفکر وجود دارد و پای پول به میان آمده، هرکه پولدارتر باشد و ماشین زیباتری و خانه بزرگتری داشته باشد، در جامعه امروز برای مردم مهم است، در حالیکه در گذشته حرمت و شان اجتماعی، احترام میآورد.
هنوز آن عینکهای ته استکانی قدیمی را به یاد دارید؟
- بله، عینکهایی که بعد از عمل آب مروارید به بیماران میدادند. به یاد دارم زمانی که شروع به کار کردم، تکنیکهای جراحی اینقدر پیشرفت نکرده بود و مجبور بودیم که بعد از عمل به بیمار عینک ته استکانی بدهیم تا بهتر ببیند.
پدرتان هم عینکی بود؟
- پدرم عینکی بود، اما هیچ وقت چشمش را عمل نکرد با اینکه 92 سال عمر کرد. آب مروارید داشت، اما هنوز میدید و چون شرایط عمل کردن دشوار بود، حاضر نشد که چشمش را عمل کند، البته عینک معمولی میزد نه ته استکانی. چشماش مثل من آستیگمات بود.
خاطرات بچگی تان را به یاد دارید؟
- خیلی خوب. بچه های قدیم در دوران کودکی شان رشد طبیعی داشتند، چون بازی میکردند و شاد بودند، اما بچه های امروز از صبح تا شب پشت رایانه مینشینند و آن شادی را که نسل ما در بچگی داشتند، ندارند. من خاطرات شیرینی از کودکی ام داشتم. وقتی سن آدم بالا میرود، با خاطراتش زندگی میکند و این شادی های کوچک و عمیق برایش زنده میشود؛ متأسفانه جوانان امروز عمدتاً ناراحتی های روحی و روانی دارند، در حالیکه همنسلان من زندگی جمعی شادی داشتند و به خوشی های کوچک و عمیق، دلشان گرم بود. قدیمها، دورهم نشینی ها زیاد بود، اما الان شرایط جامعه طوری شده که همه به فکر خودشان هستند و کسی فرصت کار دیگری را ندارد.
سپاس که بخاطر خوانندگان ما به گذشته ها برگشتید...
- به نظرم نسل امروز باید با نگاهی به گذشته برای گذشتگان احترام قایل باشد، چرا که آنان برای سروسامان دادن کشور خیلی زحمت کشیدند و برخی هم متأسفانه فراموش شده اند. میباید نسل جوان امروز از زندگی بزرگان این سرزمین بدانند، اینکه پزشکان در گذشته برای پول کار نمی کردند، هدفشان فقط خدمت به مردم بود و بس.
نظرات شما عزیزان: